به نام خدا
مرا می بینی و هر دم، زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم، زیادت می شود هر دم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
نه راهست این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم دم می دهی تا کی
دمار از من بر آوردی نمی گویی برآوردم
همه چیز همونطوری پیش می ره که من می خوام ؛ کاش می تونستم طور دیگه ای بخوام !!
به یاد خدا
مرا می بینی و هر دم، زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم، زیادت می شود هر دم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
نه راهست این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم دم می دهی تا کی
دمار از من بر آوردی نمی گویی برآوردم
همه چیز همونطوری پیش می ره که من می خوام ؛ کاش می تونستم طور دیگه ای بخوام !!
به یاد خدا
نویسنده » Ambrosia » ساعت 1:25 صبح روز سه شنبه 87 شهریور 12